به گزارش سرویس علمی فرهنگی خبرگزاری «حوزه»، استاد محسن قرائتی در ادامه سلسله مباحث تفسیری خود با موضوع تفسیر قطره ای به بیان آموزه های آیه سی ام سوره بقره پرداخته است.
«وَ إِذْ قالَ رَبُّكَ لِلْمَلائِكَةِ إِنِّي جاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَليفَةً قالُوا أَ تَجْعَلُ فيها مَنْ يُفْسِدُ فيها وَ يَسْفِكُ الدِّماءَ وَ نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ وَ نُقَدِّسُ لَكَ قالَ إِنِّي أَعْلَمُ ما لا تَعْلَمُونَ» (بقره، 30)
ترجمه: و چون پرودگارت به فرشتگان گفت: من برآنم تا در زمین، جانشینى قرار دهم، فرشتگان گفتند: آیا كسى را در زمین قرار مى دهى كه در آن فساد كند و خون ها بریزد؟ در حالى كه ما با حمد و ستایش تو، ترا تنزیه و تقدیس مى كنیم. خداوند فرمود: همانا من چیزى مى دانم كه شما نمى دانید.
در آیات قبل، خداوند نعمت هاىِ بى شمار مادّىِ خود را بر ساكنان زمین برشمرد. این آیه جایگاه و موقعیّت معنوى انسان را، كه شایسته آن همه مواهب گردیده، بیان مى دارد.
خداوند، پس از خلقتِ انسان، این موضوع را به فرشتگان خبر داد، كه «آدم» به قدرى لیاقت و شایستگى دارد كه قرار است جانشین او در زمین شود و به مقام خلافتِ الهى برسد. امّا فرشتگان، از این موضوع، اظهار نگرانى كرده و گفتند: چگونه كسى را كه نسل او اهل فساد و خونریزى هستند، جانشین خود در زمین قرار مى دهى؟
نظرِ فرشتگان بر این بود كه اگر خداوند مى خواهد از سوى خود نماینده اى در زمین قرار دهد، طبیعتاً باید آن موجود، از هرگونه گناه و فساد به دور، و مطیعِ محض خداوند باشد و با شناختى كه آنها از طبیعت و سرشت آدمى داشتند، تعجب كردند كه چرا خداوند چنین مقامى را به انسان مى بخشد.
خداوند در پاسخ آنها فرمود: شما فقط نقطه ضعف بشر را دیده اید و از جنبه هاى مثبت و با ارزش او بى خبرید. امّا من چیزى را مى دانم كه شما نمى دانید. در میان بشر افراد بسیارى یافت مى شوند كه از شما برترند و لیاقت چنین مقامى را دارا هستند.
البته مقصود از خلافت الهى، آن نیست كه همه افراد بشر جانشین خدا در زمین باشند، بلكه مراد آن است كه:
خداوندى كه انسان را در «اَحْسَنَ تَقْویم» یعنى بهترین قِوام آفریده و با «نَفَخْتُ فیهِ مِنْ روحِى»، از روح الهى خود در او دمیده است، در نهاد و سرشتِ او این استعداد و شایستگى را قرار داده، كه مى تواند نماینده خدا در زمین باشد. نمونه این انسان ها، كه خلیفه خدا در زمین گردیده اند پیامبران و امامان، پاكان و صالحان و شهدا هستند.
چنان كه بعضى انسان ها كه این استعداد الهى را نابود كرده اند، از حدّ انسانیت هم پایین تر رفته، و قرآن در مورد آنها مى فرماید: «اُولئِكَ كَالْاَنْعامِ بَلْ هُمْ اَضَّل» «آنان همچون چهارپایان، بلكه پست تر و گمراه ترند»
روشن است كه جانشینى انسان از خدا، نشانه عجز خداوند از اداره زمین نیست، بلكه نشانه كرامت و فضیلتِ مقام انسانیت است كه لیاقتِ چنین خلافتى را یافته است. علاوه بر آن كه نظام آفرینش و تدبیر هستى، بر اساس اسباب و علل است. یعنى با آن كه خداوند خود قادر به انجام همه كارهاى هستى است، امّا براى اجراى امور، واسطه ها و اسبابى را قرار داده است، چنان كه در مورد فرشتگان مى فرماید: «وَ الْمُدَبِّراتِ اَمْراً» «تدبیر امور هستى به عهده آنان است»، با آن كه در حقیقت مدّبر اصلى خداست.
از این آیه مى آموزیم كه:
* جایگاه و منزلت بشر چنان بالاست كه خداوند، تنها در مورد خلافتِ او، موضوع را با فرشتگان طرح مى نماید.
* نصبِ خلیفه و حاكمِ الهى، تنها به دست خداست نه دیگران.
* بیان موضوعات مهم و سؤال برانگیز براى زیردستان، و پاسخ دادن به سؤالات و ابهام هاى آنان، یك ارزش است كه خداوند در مورد خلافت انسان چنین كرد و ابهام فرشتگان را بر طرف نمود.
* در مقایسه خود با دیگران، چنین نباشیم كه از طرف مقابل تنها جنبه هاى منفى و نقاط ضعف، و از خود تنها جنبه هاى مثبت را ببینیم و زود قضاوت كنیم. (فرشتگان از خود، عبادت، و از انسان تنها خونریزى او را گفتند).
* معیارِ گزینش، تنها عبادت نیست. بلكه امور دیگر نیز لازم است. فرشتگان با آن كه در تسبیح و عبادت خداوند، بر انسان برترى داشتند، اما از سوى خدا براى مقام خلافت، برگزیده نشدند.
* به خاطر انحراف یا فساد گروهى از مردم، نباید جلوى امكان رشد دیگران گرفته شود. گرچه خداوند مى دانست برخى انسان ها مسیر خلاف را انتخاب مى كنند، اما نسل بشر را از خلقت و خلافت، محروم نساخت.
* سؤال كردن به قصد دانستن و رفع ابهام، اشكالى ندارد. (سؤالِ فرشتگان از باب اعتراض به كار خدا نبود، بلكه براى رفع ابهام خود بود)